بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

محرو م دلشکسته

تنها چیزی که آرامم می‌کرد، دیدن ماه کوچک بود. که بهم لطف کرد و شال و کلاه کرد. منم اشک ریختم و ماکارونی پختم. نمی‌توانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. آمدنش حال و هوایم را عوض کرد.  من را بی دلیل و با دلیل خنداند . با هم حرف زدیم..درباره‌ی نوشتنم که من را به دردسر می‌اندازد.

الان چرا بعد از آن همه حرف ، دلم گرفته؟ چون از تو خبری ندارم. دیگر از حرفهایت و موزیکهای به موقع‌ات محروم شده‌ام و این برایم درد بزرگی است. قلبم را به درد می‌آورد.

چرا؟ 

۱۴۰۱/۹/۲۲

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد