ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
آخرین بارهایی که در یک کلاس بهترین بودم ، کلاس زبانهای دوره راهنمایی بود. بعد این ایده آل کمرنگ شد و من در همه چیز متوسط شدم تا وقتی که صنایع دستی قبول شدم. در صنایع دستی بیشتر کارها گروهی بود و من باز هم دیده شدم. احساساتم و تلاشم برای اول بودن. و حالا دویاره امروز این حس برگشت. در کلاس استوری استارتر. باید می نوشتم و در همه گروهها که شرکت کردم، همه جذب نوشته های من می شدند. و این سه روز آنقدر در این کلاس انرژی گرفتم که حد ندارد و شاید کسی باورش نشود کسی که یک هفته سیاه و تنها را از سرگذرانده، چگونه این همه شاد است و به دیگران نیرو می دهد . خدا را شکر توانستم در این کلاسها شرکت کنم و بتوانم یاد بگیرم و حتی برای لحظه ای از خود واقعی ام بیرون بیایم.
امروز کمی از این که بر زبانها افتادم خجالت کشیدم. اعتماد به نفسم زیادی رفت بالا و خدا کند مغرور نشوم. من فقط توانستم در این کلاس کمی از آن دانشی که داشتم و بهش دسترسی نبود را پیدا کنم. این خاصیت کل کلاسهای لگوست و من برای همین خدا را شاکرم.
کسی باور نخواهد کرد من در زندگی شخصی ام اصلا موفق نیستم و نتوانستم آن را خوب مدیریت کنم.