سکوت را نگاه می کنم . لب پنجره نشسته است . و انتظار می کشد . من سکوت شده ام . گنجشکان می خوانند . باران می بارد . خورشید می تابد و من باز سکوتم . حرفهایم شعر می شوند روی کاغذ . دلتنگی هایم اشک می شوند روی گونه هایم . و شادیم نیایشی می شود روی لبانم .
اگر می دانستیم سکوت ما فرصت گفتن به دیگران می دهد چه حالی داشتیم؟اگر می دانستیم سکوت هنر است در برابر گفتن که نیاز است.آیا با سکوت مان....... ای کاش من می توانستم زبان به دهان بگیرم و به دیگران سکوتم را هدیه دهم
من سکوت شده ام.سکوت شاید من شده است.
دلتنگی !!!!!!!! واژه غریبی است .... آدم دلش براش تنگ میشه !
اگر می دانستیم سکوت ما فرصت گفتن به دیگران می دهد چه حالی داشتیم؟اگر می دانستیم سکوت هنر است در برابر گفتن که نیاز است.آیا با سکوت مان.......
ای کاش من می توانستم زبان به دهان بگیرم و به دیگران سکوتم را هدیه دهم
سلام دوست عزیز!
سکوت!!!!!!!!!!!!!واژهء قشنگیه!!!
سلام به من هم يه سری بزن و نظر بده
خیلی قشنگ بود...
ببین اینجام سکوت علامت رضایته؟
... و من در سکوت مغروقم... که ژرف است و آهنگین
سلام...میشه گفت خوش به حال کسی که دلتنگی هاش اشک بشه و بره...شاد باشی
میخوام همراهت بیام٬ پس من هم سکوت میشوم و اشک.......
این بارون لامذهب تو تاریکی هم دست بردار نیست...
ما هر گز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم.
ترس ؛ سوغات آشنایی هاست .
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو
و من
سلام
الهی که همیشه بهونه ای برای ترنم نیایش بر روی لبانت
وجود داشته باشه ...
سربلند و ایرونی بمونی .
سلام
چه احساس زیبایی