ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مترسکی تنها وسط یک دشت ایستاده بود.
دلم برایش سوخت و او را به خانه بردم .
او را در قشنگترین گلدانم کاشتم .
کلاه پدرم را روی سرش گذاشتم .
موهایش را با روبان مادر بستم.
و زیباترین لباسم را تنش کردم.
یکی از پرهای طلایی را کندم برای کلاهش.
مترسک تنهای من
حالا قشنگترین گیاه روی زمین بود .
او را کنار حوض گذاشتم تا همه ببینند .
گیاهم را مسخره می کردند و به او مترسک می گفتند .
ولی من با غرور از وجودش لذت می بردم .
خیلی دوستش داشتم .
اما پرنده ها هنوز از او می ترسیدند .
چون مردم مترسک صدایش می کردند .
روزها گذشت و ...
گذشت ...
گیاهم به بار نشست .
حالا پرنده ها برایش آواز می خواندند .
و گیاه من خوشبختترین مترسک دنیا بود .
چون با بودن من سیب داده بود .
کتاب : مترسکم سیب داد ؟! نویسنده : سمینه خوبی .
مطلبتون خیلی خوبه و آفرین عالیه
من اسمم نوید هست اگر دوست داشتین به وبلاگ من هم یه چشمک نگاهی کنین
من درباره ی هر چیز با ارزشی که جنبه آموزشی و طنز داشته باشه مینویسم
اگر هم مایل هستین بگین تا تبادل لینک کنیم
خوب من مثل اینکه خیلی نوشتم .. قربون شما .. نوید
salam khaste nabashi
be amn ham sar bezan
سیب درخت مترسک خوردن دارد .
عزیز مترسکتم قشنگه ... خوش میگذره .........امیدوارم همیشه خوش باشی..
سلام خانمی! ... خیلی خوش ذوق هستی و قلم زیبایی داری... من همیشه نوشته هاتو میخونم اما در نظر دادن کمی تنبلم باید ببخشی!!! موفق باشی!...
وای چه زیبا و چه عکسایی
اینجا مثل همیشه دوست داشتنیه .
و شاید ابی تر از هر زمان
سلام
برایم انتخاب تصاویرتان جالب بود !