ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
پگی : چلا ؟
من: چی چرا عزیزکم ؟
- چلا بادکنک می ره تو هوا ؟
ـ چون سبکه . هر چیز سبکی راحت بالا می ره .
- یعنی خدا هم سبکه ؟
ـ مگه خدا بالاست ؟
- خودم دیدم وقتی دعا می کنی آسمونو نیگاه می کنی !
ـ درسته . اما خدا همه جا هست .
- یعنی روی زمین هم هست ؟
ـ بله .
- پس برای همینه که مرده ها رو خاک می کنن ؟
ـ نمی دونم . خدا می دونه .روحشون می ره بالا و خودشون روی زمین می مونن .
- مرگ چه شکلیه ؟ چه رنگیه ؟
ـ شاید خواب . شاید بیداری . شاید سفید . شاید سیاه .
- دلم نمی خواد الان بمیری !
ـ چرا ؟
- نمی دونم . خدا می دونه .
ـ مرگ من چه اهمیتی داره . من به تو فکر می کنم .
- چرا مرگه تو اهمیتی نداره . من دوستت دارم .
ـ نمی دونم . مسیو پوف می گه : وقتی مردم ؛ من را بسوزانید و خاکسترم را هفت بار بسوزانید و بعد پای سه درخت کاج بریزید !بی خیال .بگیر بخواب .
- برام لالایی می خونی ؟
ـ بله . تی تاتی . تی تاتی . تاتاتی . تاتاتی......
عجب چلا های قشنگی!
when we grew up with a lot of bleedings and killings all around us... i always remembered a russian book i used to read when i was 12-13 which was a story of a little 6-year old boy called yuri whose family was trying to distract him from the matter of death; an old person in their family died, and they were so concerned about how to make him not notice it ....
and now the kids see blood and killings and everything everywhere and ask questions whose answers are always unknown to human!!!
anita
جالب بود
ضرر نمی کنی اگه به من هم یه سری بزنی