ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در خاموشی ِ فروغ فرخزاد به جُستوجوی ِ تو بر درگاه ِ کوه میگریم، در آستانهی ِ دریا و علف. به جُستوجوی ِ تو
در معبر ِ بادها میگریم در چارراه ِ فصول، در چارچوب ِ شکستهی ِ پنجرهیی
. . . . . . . . . . به انتظار ِ تصویر ِ تو
□ جریان ِ باد را پذیرفتن و عشق را که خواهر ِ مرگ است. ــ
پس به هیات ِ گنجی درآمدی:
□ نامات سپیدهدمیست که بر پیشانی ِ آسمان میگذرد ــ متبرک باد نام ِ تو! ــ و ما همچنان
دوره میکنیم شب را و روز را هنوز را... ۲۹ بهمن ِ ۱۳۴۵
احمد شاملو |
چند خط پایینتر یه پست نوشتی به اسم (بیکار نبودم اما آمدم بنویسم). خیلی دلم میخواست یه نفر همچین چیزایی برام بگه. اینقدر دلم میخواست یکی بهم بگه به درک! ولی همه میگفتن بخون برای سال دیگه! منم دلم میخواست یه برنامه جدید برای خودم شروع کنم. خوش به حال تو که میتونی. من که فعلا تعطیلم تا دو سال دیگه.
فروغ رو به شاملو ترجیح میدم همیشه
همیشه دلم می خواست یه دیوان فروغ داشته باشم. اما هر بار که میرم کتابفروشی نمی دونم چرا دیوان اشعار فروغ نمی تونم بخرم جاش یه کتابه دیگه می گیرم.
دلم هوای ظهیرالدوله و زیارت قبور متبرک اونجا رو کرده. تو همین هوای ابری دلم میخواست اونجا بودم و تفال به فروغ میزدم
سلام!من اومدم !!
و ما هنوز را...
آخرش چه؟
...