ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تو از مادر شدن چه می دانی ؟
ـ حس ِتکان خوردن یک موجود ِزنده در درونت
ـ رشد ِ نه ماهه عشق زیر ِ پوست ِ تن
ـ نفس کشیدن های پی در پی و درهم
ـ لذت ِبدنیا آمدن و درد کشیدن برای تولد ِزندگی ِدوباره
ـ و لمس ِ دستهایی که همیشه از دستهای تو کوچکترند !
آیا چشیده ای ؟
من ؛
اگر با تو همخوابه می شوم
برای داشتن ِهمین لحظات است ؛
نه هیچ چیز دیگر !
سلام دوست عزیز
متن قشنگی گذاشتی
موفق باشی
اگر با تبادل لینک موافقی برام پیغام بزار
مرسی
بای
من اگه مرتکب چنین خبطی بشم / از رو پستیمه / تو باز رحمتی به خدا
یه کم با انصاف باش.
آدم با یکی همخوابه نمیشه صرفا به خاطر یه دونه اسپرمی که این روز ها میشه حتی از در مغازه خرید....اون موجودی هم که ذوقش رو می کنی ارزش این همه ذوق رو نداره ...به گمانم البته.
oh no please!...
have sex for the sex and love; have the kid for having the kid; don't mix them up...
taze to ke lezzat' ya darde 9 months of pregnancy and labor ro nakeshidi... how can you fancy them?.... no, be more realistic plz
-------------
the painting down is very funny but sarcastic... the woman is dressed like early 20's century's maids.... why?!... but wait a min., seems you are kid of a feminist...yeah?!!!..........i'd never noticed it
فائزه عزیز درود
اول ممنونم از حضور زیبایت در محیط آلاچیق.
دوم نوشته ات زیبا بود. اما فکر نمیکنم حتی فمنیست ترین خانمها هم از آنچیزی که گفتی آن هدفی را داشته باشند که اولش گفتی.
به هر حال ارادتمندیم.
بدرود
... ؟
هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم بچه ای به دنیا بیارم
دلم از به دنیا امدن بچه های کوچولو می گیره فائزه ...دلم می گیره...دنیا براشون خیلی تاریکه ...
:O
نمیتونم حسم رو در مورد نوشتت بنویسم...عاشاقه دوست داشتم نوشتتو
و لمس ِ دستهایی که همیشه از دستهای تو کوچکترند !
من این جمله رو واسه خودم برداشستم ... خیلی قشنگ بود منو اروم کرد امروز ...
منم این حس خوب زن بودن رو می پرستم و نفس کشیدنهای پی در پی و در هم رو
۱- بعد میای میگی فمنیست نیستی.
۲- بعد همتون میگید مردا دغلبازن و زنها مظلوم.
۳- اگه همه اینجوری فکر میکردن الان تهرونو بچه برداشته بود.
۴- فکر کنم معلومه از لحنم که با بانوی اردیبهشت موافق نیستم.
درود
تحت عنوان "ازدواج: هندوانه ناگشوده" به روز گردانی شد. لطفا مراجعه فرمایید.
بدرود
بی انصاف همش این نیست که! بعدشم یه روز دستهای کوچکتر می شن دو برابر دستای تو! اون وقت چی؟
ولی اگه حست همینه خب همینه دیگه.
فائزه جون خیلی قشنگ مینویسی ولی اون فائزهای که من یادمه با احساس و روشن بود اما این نوشتهها درعین زیبایی تلخ و تاریکن. چرا؟
عزیزم من تازه وبلاگی شدم. اگه بهم سر بزنی خیلی خوشحالم میکنی.
کجایی عسل؟
نوزادی که می آید و دستانش به ذره ای درون دستان پدرش شباهت دارد ثمره ی عشقی ست جاری میان من و او. عشقی که روز قلب هایمان را در آمیخت که من امروز از دیدن کودکم به خود می بالم ...
چه طور می شه که کودکی بدون عشق به این دنیا بیاد؟!کودکی هر بار با دیدن چشم هایش آن لحظه را به یاد می آوری...
با خوندن نوشتت من که یه زنم حس تهی بودن کردم و اگر مرد بودم به خودم می شکستم.بی انصاف نباش،حداقل با خودت...
هیچ وقت قیافه ی خواهرم یادم نمیره وقتی اولین بار بچه اش تکون خوردش :)
سلام دوست خوبم/ این بار ارغوان تنهائیش را بر روی تابلوهایی از جنس احساس ترسیم کرده است و منتظر شماست/ شادزی
بگم که بغض گلومو گرفت دوباره؟
سلام
وبلاگ قشنگی داری.یعنی یه جورایی متفاوته.
دوست دارم با هم تبادل لینک داشته باشیم
موافقی؟
به منم سر بزن
موفق باشی!