می گویید : اگر آلزایمر نگیرم هیچ وقت فراموشتان نمی کنم .و من سعی می کنم که هیجان حرفی که آقای جوکار بهم گفت را نگه دارم . حتی الان که صدایتان را دوباره شنیدم باز هم نگفتم .ازم پرسید تولدت به میلادی ؟ من سریع گفتم چهارده مِی . و او چند تا جمع و تفریق کرد . به عدد دو رسید و زل زد به چشمهام (مثل وقتی که شما بهم نگاه می کردید و خنده ام می گرفت ) و گفت :این دومین باری است که تو بدنیا آمده ای . موهای تنم سیخ شد . امروز به چشمهای شما خیره نشدم . شاید دلم نمی خواست بفهمید که درونم چیست . باز هم می پرسید خوبم و من با لبخند می گویم مرسی .و هی فکرم به آلزایمر می رود . یعنی کسانی که فراموشی می گیرند حتی دوستانشان را نیز فراموش می کنند ؟ تصوری از آنها در ذهنشان نیست ؟ و دلم می خواهد کسانی که دوستشان دارم هیچ وقت فراموشم نکنند .مثل تو !
میدونی بس که توی چشم ادما خیره نشدم تصویر خودم رو از یاد بردم...دو یا هر عدد دیگه...اینجایی که هستیم اونی نیست که میخواستیم...حالا هی بیا نگاهمون رو بدزدیم...حالا هی بیا بگیم مرسی خوبم....خوب نیستیم...جامون رو گم کردیم...یا بهتر بگم اشتباهی عوضی انداختنمون توی این زندگی....
چی چی می گه بلانش؟
هان؟
کاش همینطور بود که اقای جوکار میگفت...
نه شاید هم همین جوری بهتره...
فاصله ها اشتیاق رو بیشتر میکنه اگه واقعی باشه
آلزایمر یعنی چی؟
اینجوری که از متن معلومه یعنی فراموشی
درسته؟
اینجا چه خبره؟ عاشق شدی خانم خانوما؟ سلام!
aman az unhayee ke khodeshoono be faramooshi mizananad, mage mishe hame chi ro faramoosh kard akhe? ye shabe? too ye lahze? haaan
من که هیچ چی نمیفهمم کممممممممممککککککککک
سلام
فکر میکنم که منو یادت رفته فائزه کمی ازت رنجیده ام ... فقط کمی اما دوست داشتنی هستی و من آدمها و نوشته ها و خاطرات دوست داشتنی را فراموش نمیکنم