ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هم دلم می خواهد که تمام شود و هم دلم نمی خواهد .پائیز را می گویم .کارهایی که این چند روز توی دانشگاه کردم حالم را بهتر کرده است . می دانی همیشه ساعاتی که با بچه ها هستم خوب می گذرد . نگران نباش . امروز با مولود و اکرم به نگارخانه لاله رفتیم . ورک شاپ با یاسمین سینایی دختر آقای سینایی لذت بخش بود . با کاغذ و چسب چوب پرنده ساختیم و من در حالی که پرنده ام را می ساختم با دو تا خانم معلم آلمانی هم حرف می زدم . آنها معلم ریاضی و فیزیک بودند و من گفتم ریاضی کاربردی را رها کردم و حالا دارم صنایع دستی می خوانم . فکر کردند زبان انگلیسی می خوانم !پرنده ها را با خمیر کاغذ نوازش دادیم و سپردیمش به یاسمین خانم تا پنج شنبه اگر شد باز گردیم و رنگش کنیم . خوب بود . خوب خوب .دیروز هم روی کاغذ هم قد خودم دراز کشیدم و مریم قابوسی با مداد دورم را کشید . دستهایم به حالت اعتراض بود و پاهام در هوا . و بعد توی خودم را پر از نوشته هایم کردم . و خانم افتخاری پرسید حالا بهتری ؟ گفتم نه . گفت هنوز باید بنویسی تا خالی شوی . توی انگشتای دستهایم نوشتم همه می دانند که دستهای من از دستهای تو کوچکترند و نوشتم عاشق انگشتان جوهری فروغم و ...و کلی نوشتم ونوشتم .بی خیال و بدون فکر . این اتفاق هم خوب بود . خوب خوب .
hamishe dasthaye koochik kari mikonand ke dastaye bozorg ...
چه حس خوبی بود ...خوشم اومد ..
چه خوب . دلم هم گرفت . حالا از چه ؟ بماند . اصلا چه فرقی می کند حالا که من نشسته ام هنوز و می نویسم .
به هر حال تمام شد.پاییز را میگویم
کاش میدونستی با چه شوقی خواستم از روحت نقاشی بکشم و تو اون رو ساده فرض کردی و من بازشکستم...