ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
دیگر به قایم کردن عادت کرده ام ، نگاهم را بدزدم ، بغضم را فرو بخورم ، عشقم را پنهان کنم ،با کسی حرف نزنم ، و اشکهایم را موقع خواب توی گوشهایم بریزم و بالشم را خیس نکنم ، دیشب فکر می کردم کاش قرصی بود که می خوردی و گذشته ها را فراموش می کردی و دیگر هیچ به خاطر نمی آوردی ،حتی تا چند وقت دیگر گذشته را هم باید توی پستویی ، جایی پنهان کنم ، تنها چیزی که نمی توانم پنهان کنم دستهایم هستند که به اشیاء عشق می ورزند .
میتونی عشق بورزی به دستات که مال تواءن
و
متشکر باشی از اشکهات که وفادارترین همراه توئه
و
گذشته..
همه میخوان مال خودشونو قایم کنن.
میدونی امروز یه دفعه چی پیدا کردم؟ اون سنجاق کوچولویی که برام درست کرده بودی. یادته؟ زدمش به بلیزم. بعد یادم اومد دوست دارمت حتی حالا که اینهمه بیخبرم از همهجا، از تو.