ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روزهای لعنتی پشت سرهم می گذرند اما نمی گذارم بدون دوست و کتاب و چیزهای قشنگ تمام شوند و این می شود راز زندگی من .خواندن نمایشنامه ای از دوستی عزیز توی اتوبوس و رفتن به درون آدمهایی آن سر دنیا و تکان خوردن پیاپی در درونم .حرفهایی پر لبخند و شادی و بعضی وقتها هم پر غصه و غم . و دنیا پر شده از داستانهای ما . ما آدمهایی که بهم دل می بندیم و از هم دل می کَنیم . سفر می کنیم به روزهای دور از پشت میزی شیشه ای کوچک که پاهایمان زیرش جا نمی گیرند . صداهایمان می پیچد در راهروی زمان و برای همیشه لحظات ضبط می شوند درون قلبهایمان . و کی دوباره می شود که بهار بیاید و باز هم کنار هم جمع شویم ؟