ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پسرم ایستاده بود کنارم ، به من ، به زانوهایم تکیه داده بود ، قدش تا زانوهایم بود . نگاهش به رو به رو بود ، مثل من که روبه رو را نگاه می کردم ، نمی دانم چگونه دیدم که پا ندارد و به جای پاها دیدم ریشه دوانده توی خاک مثل بنفشه افریقایی . ترسیدم . چطور بغلش کنم که ریشه هایش از خاک جدا نشود و نمیرد ؟ چگونه با خودم ببرمش ؟ من که دارم از اینجا می روم ؟ چرا پسرم نمی خواهد با من بیاید ؟