ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
راه دیگری ندارم جز اینکه به خانه اتان زنگ بزنم ، دلم می خواهد صدایت بپیچد توی گوشم ،مثل همیشه مادرت بر می دارند ، حرف می زنم و گوش می دهند ، از اتاقت ، از رفتارت ، از یاد تو لبریز می شویم و من دلم آنقدر تنگ می شود که بغضم می ترکد ، نمی توانم به قولم عمل کنم ، نمی توانم و با هم گریه می کنیم ، قرار بود من زنگ بزنم و بهشان دلداری بدهم اما خودم کم آوردم ، آنقدر دلم برایت تنگ شده که حد ندارد ، این تلفن های لعنتی ، این کارتهای مزخرف تماس با آن ور دنیا ها به درد نمی خورند ، ازشان متنفرم ، صدایت لحظه ای که من را می شناسد توی سرم تکرار می شود :
سلام چطوری؟
و بوق اشغال .حالم را می گیرد . صدای تو با آن هیجان و شادی توی دلم خانه می کند .دلم می خواهد پیش مادرت بروم ، در آغوششان بگیرم ، محکم بغلشان کنم ، ببوسمشان ، گویی تو را بوسیده ام ، بهشان دلداری می دهم که تو را خواهد دید ، دوباره و دوری ها بزودی تمام خواهد شد .
عزیزم، عزیزم من هم خیلی وقتها گریه میکنم، گریه برای خالی کردن غم از توی سینهست. فقط نباید گذاشت غم جای انرژی و نگاه به آینده رو بگیره. میبوسمت و منتظر خبرهای خوب از تو هستم، خبرهای خوب درس و کار و زندگی