ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
زنی که کنار دستم نشسته بود گفت : چه هوای بدی ، و من آرام گفتم بله . و به آسمان نگاه کردم که در غبار فرو رفته بود ، به کوههای خاکستری و خورشید مبهم . و با خودم گفتم چه هوای بدی ، چه روزهای بدی ، چه لحظه های بدتری ، همه چیز نکبت بار شده است و من توی این نکبت دست و پا می زنم . دلم می خواهد داد بزنم .
و افسوس که شهامت فریاد هم نداریم