ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باید تن را به آب زد ، باید نترسید از اتفاقات ، از اتفاقات بد ، از هیچ چیز نباید ترسید ، و دوباره از نو شروع کرد.
توی جاده دیزین ، پرستاره ترین آسمان دنیا را می بینم ، و تصور می کنم این جاده پربرف که راه عبوری ندارد . صدای دریا هنوز توی گوشم هست ، دیشب تا صبح نخوابیدم و به صدای دریا گوش دادم . توی تاریکی پلک زدم ، نمی دانم به هیچ چیز فکر نمی کردم اما خوابم نمی برد ،
این چند روز حسابی خوش گذراندم و به حرفت گوش دادم ، جیغ کشیدم ، رقصیدم ، قایق سواری کردم ، لب دریا قدم زدم ، شعر خواندم ، توی باد به دریا خیره شدم و خندیدم و به اندازه یک عمر کیف کردم ، که نمی دانم دوباره کی برگردم اما انرژی این سه روز را برای عمرم ذخیره کردم .
گیلگمش خواندم . و خاطرات کودکی ام را با آدمهایش برای خودم زنده کردم .
چه خوب که خوش گذروندی