ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیروز همه اش به ساعتم نگاه می کردم ، که این زمان لعنتی بگذرد ، از همان هشت صبح که بیدار شدم و حتی نیمه های شب که بیهوده بیدار شدم - می دانم بیهوده نبود - همان زمانی بود که تو بیدار می شوی .من دیروز زمان را لحظه لحظه با تمام قطارهایی که از ایستگاه مترو عبور کردند ، کشتم . من دیروز زمان را سر بریدم با تمام قدمهایم توی خیابانی که نمی شناختم و تا انتهایش رفتم و با اتوبوس برگشتم ، مثل غریبه ای در شهر دنبال خودم می گشتم و پیدایش نکردم ، من در بین نفسهای آلوده گم شدم و نگاه های مردان برهنه ام می کرد و دوباره عبور می کردم ، بی حرف از کنار بوقهای ماشینها رد شدم .و دنبال پول خرد می گشتم ، دکتر پوست سنم را به رخم کشید ، و اآخرش خواست از دلم دربیاورد که ضرر را از هر جا بگیری ...فکر و ذهن خالیم را توی خیابانها و اتوبانهای شهر باتو و بی تو می گشت ، کجای زندگی توام ؟ از تو چه می خواستم ؟ از من چه می خواستی ؟ چه شد ؟دیگر از جوشهای صورتم خسته شدم ، دیگر از اینکه بگویند شاید عصبی است ، خسته ام . تو خواستی روح و روانم آرامش پیدا کند ؟ قصدت همین بود یا ...؟توی آزمایشگاه وقتی می پرسم تست ایدز هم دارید ، با تعجب نگاهم می کنند و تنم از تعجب آنها داغ می شود . مسئول آزمایشگاه می پرسد فکر کردی مگه ویروسش توی هوا پخشه؟از اینجا به بعد عقربه های ساعت با هم مسابقه می گذارند ، انگار خورشید که غروب می کند ، همه چیز تندتر می شود ، ترافیک و شلوغی و بوی گل نرگس و کوفته تند و تیز دستپخت نازی . من از عشق چه می خواستم و چه بهم دادی ؟ بهم بگو .