ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به زور لیوان شیر را فرو می دهم ،به خاطر آلودگی هوا ، دیرم شده حسابی، و تمام نفس درختان جنگلهای چمستان را که عاشقانه ذخیره کرده بودم ، در یک چشم به هم زدن به باد فنا دادم و سرفه ام گرفت ، و همه قول و قرارهایم را چه زود فراموش کردم .چیزهای عجیبی می بینم ،به غیر از راننده های زن ( بی آر تی و ون و ...) شاید هم عجیب نیست و برای من جالب بود که سرچهاراه جهان کودک ، خانمی با پرشیای مشکی و پلاک فرد (!) راه را بند آورده بود که مسافر بزند ، خدا خیرش دهد که خیابانها دیگر گدا و مستحق ندارد اما پر شده از دست فروشهای زن و مرد ، با نوزاد و بچه و غیره که التماست می کنند خرید کنی ، و این قصه در مترو طولانی تر است ، آن روز که در یکی از ایستگاه های مترو نشسته بودم ، زن های مختلفی را دیدم که با کیسه اجناسشان پیاده و سوار می شوند . همدیگر را می شناسند و از کسادی کار حرف می زنند و حرف های جالب دیگر ...
چرا یه همچین شهری رو هنوز دوست داری؟
اشکال نداره.آخره این هفته دوباره میری.
چرا بعضی جاها خط خورده؟جدیده؟