ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پائیزم پر شده از ایمیلهایی که بازشان نکرده ام ، پر شده از کتاب هایی که از نیک و شهر کتاب خریدم و بازشان نکرده ام ، پر شده از شعرهایی که ننوشته ام و حرفهای عاشقانه ای که کسی نبود بهش بزنم یا از کسی بشنوم ، و هیچ وقت خدا از کسی نشنیدم . چه برسد پائیز امسال که فقط یک هفته اش هوا بارانی و مه گرفته بود و بقیه اش سرد و کثیف دارد طی می شود ، هر صبح که هنوز هوا روشن نشده پرده اتاقم را کنار می زنم ، شاید که برق خیسی زمین را ببینم اما هر بار فقط نور چراغ های دورتر چشمم را می زند ، کاغذی برداشته ام و می نویسم کارهایی که باید قبل خواب انجام بدهم ، که خودش یک ساعتی طول می کشد و همیشه یکی شان را فراموش می کنم .پائیزم پر بود از برگهایی که زمین می افتادند و من حواسم را جمع می کردم تا صدای زمین خوردنشان را بشنوم ، صدای شکستنشان ، یا حتی لبخندشان وقتی زیر پایم له می شد ، امسال خش خش را با پدرم در جنگلهای نزدیک نور تجربه کردم و صدای قدمهایم را سعی کردم با او - پدرم- یکی کنم .پائیزم پر شده از جزوه هایم ، کتابهای جورواجور فلسفی برای کنکور که خیلی هایشان را هنوز نخوانده ام .اما هنوز امیدوارم و قبل از خواب بهشان ناخنکی می زنم که عذاب وجدان نگیرم .فقط می دانم باید لحظه هایم را بنویسم و احساساتم را . امروز بعد مدتها برداشتم روی آینه ها خورده سنگ های رنگی چسباندم و همین اتفاق خوبی بود برایم . پائیزم پر شده از دلتنگی های زیاد برای آدمها و خاطره ها و روزها و لحظه ها ...
الاهی قبونت بشم با بغلم... فدات بشم.... بیا باهم شهر کتاب محلمون ... هوا که خوب شد حتما دستتو میگیرم میبرمت اونجا