ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلم می خواست منم ،مثل زیگموند فروید سرم را می گذاشتم روی پای خدا و به معجزه انسان ، موسیقی، گوش می دادم تا خوابم ببرد . این صحنه از نمایش ملاقات به کارگردانی آقایان شهاب حسینی و احمد ساعتچیان ، بسیار تاثیرگذار بود . اشک هایم جاری شد و احساس کردم خدا هر لحظه جاری است .و چقدر دلم برایش تنگ شد .
انگار هر کدام ما در درونمان فرویدی داریم که خدا را انکار می کند ، در لحظاتی سخت که زندگی بی رحمانه ترین صحنه خود را به ما نشان می دهد . اما خدا چه عاشقانه ما را آزاد آفریده و قدرش را نمی دانیم .
دیشب به هنگام دیدن این اثر اریک امانوئل اشمیت ، صدای نیایشم را با خدا می شنیدم .
دنبال معجزه ایم تا خدا را ببینیم و خدا باران را فرستاد . با صدایی بلند ، بیدارم کرده بود تا به یادش بیفتم . من که مست خواب بودم .
حالا باز بعد مدتها که ترجمه تینوش نظم جو از همین نمایشنامه را خوانده بودم دوباره و دوباره می خوانم .
سلام بدون امضا ...چقدر هوس اون تئاتر های عمیق ایران رو کردم....در چه حالی ؟
خوبم. ودر حال مکاشفه و زندگی و خوب بودن....