ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بازیگر آن سالها یکهو پیر شد . جوانی که سوار موتور می شد و اسمش رضا بود یا توی بازارچه قدیمی راه می رفت و نامش قیصر بود ، حالا دیگر جوان نبود . به اندازه ای بیش از سی سال پیرتر شده بود و من هی شک می کردم خودش باشد و در خیابانهای استانبول پرسه می زد یا خیره می شد به دریا و ساحل فرزان بود ، چقدر عوض شده بود چقدر خسته و شکسته به اندازه سالهای دوری. نمی توانستم باور کنم . او برای من همیشه همان تصویرهای سی و اندی سال پیش بود و حالا در فصل کرگدنها ، به یکباره این همه پیر شده بود .فیلمی بی رحمانه ، زندگی در تصاویر سیاه و سفیدی که دلم را به درد می آورد . و از این همه درد در تنهایی به خودم پیچیدم و فصل کرگدن های بهمن قبادی را دیدم و هی به خودم می گفتم فیلم است اما باز بعد از لحظه ای فراموشم می شد و غرق شدم تا تمام شد .
تنهـا برنامه اے کــه تـِکرارش
آرزوےِ هر روز مـَن استـــ
پـَخشِ زنده ےِ
نگـاهِ توستــ … هَمیـن…
مشتاق دیدار آماده تبادل لینک؟