بعد از مدتها آرامشی داریم هر سه تایی . حتی دخترک هم آرام به ترافیک و ماشینها خیره شده و گلبرگهای رز قرمزی که دیروز توی ماشین جا مانده بود را توی دستش فشار می دهد . از مرگ با هم حرف می زنیم و باز هر سه سکوت می کنیم . انگار دخترم می داند داریم جدی و صمیمی کنار هم صحبت می کنیم ، برای همین هیچ نمی گوید . وقتی اتفاقهای دور و برم را می بینم که همه اش خوب بوده ، باز هم خدا را شکر می کنم که زندگی من راحتتر و خیلی بهتر از اطرافیانم است و می بینم گاهی ظاهر زیبا گولم زده بود اما تو خالی بودنشان معلوم است . اشکهایش را بعد از مدتها با انگشتم پاک می کنم و بهم لبخند می زنیم . دوری که الان در روزهای زندگیم بین ما ایجاد شده ، به مناسبت کار جدیدش ، ما را دلگرمتر کرده ، حتی من را صبورتر و آرامتر کرده . می تازم به امید روزهای بهتر .
پروژه جدید روزهای گرم مردادم ، شنا و آب تنی و تمدد اعصاب ، دو روز در هفته است . و البته مرور کلماتی که بلد بوده ام و نزدیک به فراموشی . از نوع زبان های زنده دنیا . خیلی لذت دارد . آنلاین و با انگیزه بالا .امتحان کنید : memrise.com