ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی خسته ام. امشب باز تا چارسو رفتیم تا اطلاعات گوشی قبلی را بریزیم در گوشی جدید. باز تا برسیم خانه نه شب بود. برای تولد یک کیک هم خریدیم. تمام راه مادرمردخانه خاطرات زندگیش را تعریف کرد . حتی از مادر مردخانه گفت. باید بنویسمش. کلا خاطرات جالب و عجیبی دارند. قرار شد ضبط کند و من بنویسمش و ادیتش کنم.
نوشته بودی خودم را بخشیدم. منم خودم را می بخشم. به خاطر تمام روزهایی که خودم را دوست نداشتم و خودم را فراموش کردم.
باز هم دارم به قسمت جدید گوش می دهم.
قرص خواب من است...