بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بدون تکنولوژی

از ساعت سه بعدازظهر تا حالا هیج پیامی را چک نکرده ام. چون گوشیم را دادم تا بک آپ بگیرند. از همه جا بی خبرم اگر خبری بوده. شاید کمی دلشوره گرفتم. شاید هم نه. نشستم راحت بدون اینکه اینستاگرام یا واتس اپ داشته باشم. دلم تنگ شده بود امروز. تنها چیزی که می توانستم بنویسم همین جا بود. فردا بعد از یکسال و خورده ای می خواهم دستی روی موهایم بکشم. نمی دانم چه می شود اما تنها دلیلش عروسی رفیقم است نه چیز دیگری. روی همین سفیدی ها و مشکی ها می خواهم که مرتبتر باشم. نمی دانستم وقتی بهش می گویم دلم برایش تنگ شده او هم با صدایش برایم می گوید منم دلم تنگ شده. یکهو به دلم افتاد نمی دانم چرا. از مرگ ترسیدم. از نبودن آدمهایی که دوستشان دارم ترسیدم. 

کاش تو هم من را می بخشیدی و من دیگر چیزی از این دنیا نمی خواستم. از نبودن تو هم می ترسم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد