ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ازت بیخبرم. نوشته بودی که شبها هیچ نمیفهمی و حالت بد میشود ولی نه سردرد است نه هیچ چیزی اما از درون شوک بهت وارد می شود. اینکه تو مریضی را من خوب میدانم و میفهمم. اما کاری از دستم برنمیاد. یعنی میترسم کلمه ای بنویسم و حالت بدتر شود و برای همین سکوت میکنم. سکوت میکنم تا به خاطر من بهم نریزی. امیدوارم از خودت مراقبت کنی.هیچ کاری بلد نیستم جز دعا. اگر خدا صدایم را بشنود.