ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چهار.
یخ زده از سرما و برف ها ، خیس با انگشتان منجمد وارد کلبه شدند. کلبه از دور کوچک بود، اما وقتی بهش رسیدند بزرگ بود، هیچ کس نبود. در باز بود. در خواب همه چیز اتفاق می افتد. زن چسبیده بود به مرد تا از خوابش بیرون نپرد. در کلبه بسته شد.
دکمه ها باز شد. زیپها باز شد. قزنها باز شد. هر چه که باعث دوری می شد باز شد. لبها گشوده شد. چشمها بسته شد. تن ها کنار هم جمع شدند. کش موها باز شد. موهای ردیف شده پشت سر زن بوی ملکه های اساطیری می داد. و مرد یک جا صورتش را در موها جا داد. پوست صورت زن بوی تمشک جنگلهای وحشتی جنوب امریکا را می داد. و عطر زن که در نفس مرد پر شده بود از گلهای باغی در پاریس آمده .
انگشتان گرم شدند. بیرون یکدست سفید بود و از پنجره پیدا بود. کافی بود گردن بکشند. همیشه چیز به پایین ترین سرعت ممکن بود. زمان کش می آمد. زمانِ چسبندگی بود، لبها، دستها، پاها و تن ها بهم چسبیده بودند و خیال جدایی نداشتند.
کوه عروس و داماد آغوش بازکرده بودند برای زن و مرد و نشسته بودند به تماشا.
۹۹/۱۲/۱۰