بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کاش باهام حرف بزنی. کاش بیشتر باهم حرف می‌زدیم آن وقت من حالم اینقدر بد نبود. وقتی باهام حرف زدی حالم بهتر بود. الان دیدم جمله‌ای را گذاشته بودم که حالا بهش دچار شدم. آخ عزیزم من هنوز می‌خواهم دوستت باشم. مثل روزهای اول. مثل روزهای اول که هر چه انفاق میافتاد برایت تعریف می‌کردم و تو می‌خندیدی. دلم برای خنده‌هات تنگ شده. می‌روم عکست را نگاه می‌کنم یاد چشمان قرمزت می‌افتم دیوانه می‌شوم. چرا من نفهمیدم چه شبی تو داشته‌ای چرا بهم نگفتی چه گذراندی. من غصه خوردم چقدر برای نفهمیدن لحظات پر از تنش تو. چقدر پرتوقع بودم ازت. ببخش. دلم برایت خیلی تنگ  شده. 


من هیچ وقت آدم رها کردن نبودم و نیستم، چیزی رو که دوست داشته باشم ول نمیکنم، اما  هر وقت که دیگه واقعا نشده و برا من نبوده، ول کردم، بعدش یه جا دیگه یه جور دیگه جبران شده.


وای قلبم

الان چی شد؟


۱۴۰۱/۹/۲۳

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد