ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
محبوب من
حالا که اینقدر درختان چنار خیابانها سبز شده اند که شاخه هایشان همچون دستهای در هم گره شده مثل طاقی در هم فرو رفته و هر بار که از زیرشان عبور می کنم انگار که از دالان بهشت می گذرم، حالا که بوته های گل های سرخابی از دیوارهای خانه ها سر خورده اند مثل آبشار طلاها که از تمام چنارهای بلند خیابان ها آویزانند، حالا که وقتی از چراغ قرمز جلوی کلانتری محله رد می شوم و اقاقی ها از گردن های کاجها بالا رفته اند، حالا که صبح های زود هزار چهچه پرنده ها شروع زندگی را خبر می دهند
و هزار هزار نشانه از بهار که به هر طرف که نگاه کنم چشمانم را خیره می کنند
قلبم هر بار به تپش می افتد و انگار اولین بار است که این رنگ ها را می بینم. اولین بار است که هزار غنچه شکفته رز سفید در پیچ اتوبان می بینم که جابه جا باز شده اند . همینطور که ابرها و آسمان هم ، هر لحظه شگفت انگیزند. لابه لای صدای پرنده ها ، پرنده های جدید را از روی آواز تازه شان می شناسم. گلهای تازه را پیدا می کنم.
بعد به خودم می گویم
این بهار
بهار دیگری است.
و همه این زیبایی ها را دوباره و باز دوباره می خواهم.
هر چند تکراری
باز به جستجویشان چشم باز می کنم.
برای دیدنشان لحظه شماری می کنم.
از این همه رنگ می سازم برای بوم نقاشی زندگی بیجانم، زندگی سردم، و می پاشم به تمامی بی روحیش و
آنگاه جان می گیرم و سرپا می شوم و از نو نفس می کشم.
۱۴۰۰/۲/۵