ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
رفتم روی پشت بام و در تنهایی زل زدم به ماه که میان ابرها مقاومت می کرد و می تابید. زل زدم و چشمهایم مسحور شده بود. ماه صورتی نبود. اما داشت به سمت کامل بودن می رفت.هوا آنقدر دلپذیر بود که خودم را بغل کردم و نفسم را آرام می دادم بیرون و به ماه بیشتر نگاه می کردم. ستاره های کمی پیدا بودند. شهر از دور چراغانی بود. تک تک چراغ ها خانه ای بود که از دور مثل نقطه ای نورانی در دل شب چشمک می زد.
کاش هر شب ماه قرار بود صورتی باشد و من را می کشاند به خلوت پشت بام. کاش ...
۱۴۰۰/۲/۵