ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دارم تغییر می کنم. عوض می شوم. شبها بدون صدایت می خوابم. بدون فکرت و تصورت، بدون جمله هایت، بدون نگاهت، بدون صدایت می خوابم. مگر می شود؟ چرا شد؟ مگر می شود؟
«حواسم نبود به تو فکر کردن خود آسمونه
توی دنیای سردم به تو فکر کردم..»
نمی دانم دیگر لازم نیست بهت فکر کنم، درونمی.
لازم نیست زل بزنم به گوشه ای و صدایت را برای خودم تداعی کنم و قلبم یکهو بریزد. صدایت با من است.
من که کنده شدم. کنده شدنی عجیب، در درونم عجین شدی.
امروز عصر یک نفس به صداهایی که ازت مانده گوش دادم،
اما دیگر خوابم نبرد.
۱۴۰۰/۲/۶