ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امروز یک چهارشنبه استثنایی بود. هوای بهاری خوب و ابری که با چاشنی رعد و برق همراه بود.الان هم توی پنجره اتاقم یک ماه روشن قلمبه می بینم که خیلی نور دارد. مر چند بار در عمرش آدم می تواند ماه را در وسط قاب پنجره اش ببیند آن هم این همه پر نور؟ از ساعت هشت و چهل پنج دقیقه که بیدار شدم تا الان بیدارم. دکتر گفت یکی از کیست هایم که در تخمدان سمت چپ بوده و خطرناک هم بوده از بین رفته و یک کیست ساده کوچک هم در تخمدان سمت راستم جا خودش کرده که با قرصی کم عوارضتر می توانیم کنترلش کنیم. اما همچنان عفونت پایرجاست که باز موفق به تست پاپ اسمیر نشدیم. دکتر حتی با انگشت هایش باز داخل واژنم را معاینه کرد و هی فشار داد و من دردی احساس نکردم. کرم و قرص را عوض کرد به امید برطرف شدن عفونت.
بعد از دکتر کلاس داشتم. بردن کرم های ابریشم برای بچه ها در این چند روز خیلی هیجان انگیز بود. خوردن برگ های توت عجیب و باورنکردنی به نظر می رسد. کرم ها خیلی بامزه بودند و بچه ها خوششان آمده.
امروز با دو پسرک درباره کهکشان راه شیری هم حرف زدیم. درباره روز و شب. درباره جاذبه. پسرک بزرگتر امروز دامن پوشیده بود، و به گوشهایش با چسب کاغذی گوشواره چسبانده بود و با نمد برای خودش انگشتر و النگو ساخته بود. کاملا مشخص است که به تمام اکسسوری های دخترانه علاقمند است. و خوب در حال تجربه کردن است.
بعد اولین هدیه چهل سالگیم را دریافت کردم. یکی از دوستانم سورپرایزم کرده بود و برایم هدیه فرستاده بود که خیلی ذوق زده شدم.
و حال خوب الانم را مدیونت هستم. مدیون بالای منبر رفتنت،
کلمه ای به ذهنم نمی رسد چون دارد چشمهایم بسته می شود از خستگی.
همه حرفها و قشنگی ها دنیا توی دلم امشب غوغا کرده اند.
دیگر فقط گلها و شکوفه ها و بوی خوش یاسهای زرد نیستند که بهاریم می کنند، بیرون آمدن از سیاهی هم ، خود بهار است.
۱۴۰۰/۲/۹