بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کلاس امروزم درباره تضاد در شخصیت بود. 

«تدی »سلینجر یک بچه ده ساله که شخصیت پیچیده ای داشت و یک تضاد بیشتر نداشت : پیشگویی و آگاهی به ماورا که برای همه تعجب برانگیز بود.

اما شخصیت هالی «صبحانه در تیفانی »که خودش به ظاهر آدم ساده ای بود اما همینطور که داستان جلو می رفت به تضادهای مختلفی در گذشته و آینده اش می رسیدیم. برای همین برای نوشتن ،باید آهسته ‌ْ رَهِش جلو رفت و شخصیت را آرام آرام معرفی کرد. 

بعد من اولین نفر در کلاس متنم را خواندم. انگار که شاگرد مدرسه ای باشم که هول شده ام .وای چقدر سخت و نفس گیر بود. بعد هم که مشقم را باید دوباره بنویسم همانطور مثل یک گزارش. استاد گفت ما آدمهای خیلی خیلی معمولی هستیم و برای همین برای معرفی و طراحی شخصیت گزارش گونه نوشت. بدون هیچ ابهامی. 

تکلیف این هفته خیلی سخت است. 

اولا که  باید ناتوردشت را بخوانیم که من به تازگی خواندمش . بعد اینکه شخصیتی که طراحی کردیم با سه شخصیت دیگری که بقیه بچه ها نوشته اند در یک کابین تله کابین به بالای کوه می روند. باید این موقعیت را بنویسیم.

دوباره رفتم نوشته های بچه ها را خواندم تا ببینم چه ایده ای به ذهنم می رسد.



کلاس برایم اجباری است برای درست نوشتن، فکر کردن و خواندن و شنیدن نقد دیگران و بالا بردن صبر و شکیبایی.


 


۱۴۰۰/۲/۱۴



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد