ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تا صبح عین مرغ پر کنده تا وقتی ام که خیالم راحت شود خوبی. از بس که هر روز خبرهای ناگوار و ناگهانی می شنوم از اقوام و دوستان و نزدیکان ، باید هر روز خیالم راحت شود که خوبی . نشانه ای بفرست. از خودت بهم خبر بده.
دم غروب رفتم توی کوچه بعد از کلاس داستان نویسی. یکهو ماه آم به چشمم و داشت به نیمه نزدیک می شد. چقدر براق و روشن بود. ماه ، نوید داد که شب دارد می رسد. و من دهنم پر از کلمه بود.
لوح اول گیلگمش را خواندم. قبلا نسخه ای را خوانده بودم که شاملو نوشته اما امروز ترجمه دکتر منشی زاده را شروع کردم. و خداحافظ گری کوپر را که مدتها در لیست کتابهایی بود که باید می خواندم را برای هفته آینده باید بخوانم. حالا شخصیت را مثبت کردم و باید در مقابل یک یک شخصیت منفی در تله کابین بنویسمش.
به وقت چهل سالگی وسواسم بیشتر شده. وسواسم به اینکه تو هر لحظه و هر زمان خوب باشی.
۱۴۰۰/۲/۲۷