ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
امروز سریال maid را که از چهارشنبه شب شروع کردم ، تمام کردم. ده قسمت با اتفاقات پشت سرهم بود که اصلا حوصله ات سر نمی رود. مسئله با خشونت و فرار از خانه شروع می شود با یک لبخند بزرگ زن تمام می شود. دیدن این مبارزه و جنگیدن بسیار لذت بخش است. درست است در طول قصه ، زن ۲۵ ساله، مادر مدی سه ساله، در حال دست و پا زدن و آزمون و خطاست اما بالاخره موفق می شود راهش را پیدا کند. دیدن این سریال هزار انگیزه و امید بهم داد که بنویسم و از نوشتن دست برندارم. جمله ای که قسمت آخر در جلسه با پناهجویان خشونت ، گفت، حرف من بود. وقتی می نویسی تازه حس و حالت را متوجه می شوی و از فکرهای درونت باخبر می شوی.
۱۴۰۰/۸/۲۸