بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

نمی‌توانم احساساتم را پنهان کنم که امید به زندگیم در همین نوشتن و خواندن و کلاسهایم خلاصه می‌شود.آنقدر نوشتم و باز هم مطلب نوشتنی دارم که حد ندارد.،گاهی کم می‌خوابم و گاهی اززخستگی روی تخت می‌افتم. باز می‌نویسم. باز همه جا توی خواب و بیداری باز می‌نویسم. نمی‌توانم هیجانم را پنهان کنم از کنارش بودن. و اتفاقات خوب پیش رویی که در گروه داریم. حرف می‌زنیم و بحث می‌کنیم. نظر می‌دهد و باز کارها را جلو می‌بریم. سلیقه‌اش سخت است. یکهو ممکن است توی ذوقم بزند اما باز هم محترم است و معلم است. در کار نوشتن سخت‌گیر است. سعی میپکنم کم نیاورم و بنویسم. و فراموش کردم می‌شد که بروم. به سختی تمام بروم. میخواهم باشم چون او هم می‌ماند.

نظرات 1 + ارسال نظر
بیتا پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 22:14

منو ببخش که برای یادداشتهای شخصیت پیام گذاشتم
ولی خاستم بگم همینقدر که یک نفر تو زندگیت هست که حال دلت باهاش خوبه و مسیر زندگیتو به بهترین شکل ممکن دگرگون کرده تو خوشبختی و این چیز کمی نیست جذبش کن و ادامه بده

خوشحالم که تو هستی و میخونی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد