ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کار صورت داشت تمام می شد و به چاله های پایین گردن می رسید. چقدر این چاله های کوچک و نرم اطراف گردن زن دوست داشتنی بود. انگشتهایش یکی یکی به چاله ها سر می زدند و دوباره روی گردن می چرخیدند. انگار رقصی آرام در گرفته بود. رقصی میان گردن زن و انگشت های مرد. لذت بخش بود. استخوانهای باریکی که زده بود بیرون را هم کشید. مگر فقط باید نرمی ها و برآمدگی ها را دید؟ استخوانهای شانه و ترقوه را کشید. طوری که انگار از دیدنشان خوشحال شده است. بعد خطوط پایینی را کشید . در اصول اولیه باید طرح کلی زد اما او زن را بلد بود. چندین بار از او طراحی کرده بود. این طور که پیش می رفت حواسش به تناسب ها و زمان و قدرت انگشتانش بود. برآمدگی سینه ها و خطوط شکم، پهلوهای استخوانی، ترک ها و خط بخیه، چشمان مرد همه اینها را با محبت نگاه می کرد و می کشید. انگار مقدسترین نوشته دنیا باشد. شاید روی ترکها نوشته باشد دوستت دارم تا ابد، یا این لحظه را قاب می کنم گوشه دلم، قشنگترین جمله هایی که بلد بود ، با خطوط معاوضه می شد، خطوط کمرنگ و پر رنگ، بی جان و جان دار، خط نازک و کلفت. این طور بود که نانوشته های تن زن را هم می خواند. زنی که در آینه روی کاناپه موقع کشیدن مرد ، خودش را می دید و از خودش کیف می کرد که این همه برای دیده شدن، شنیده شدن، کشیده شدن شور و انرژی و عشق دارد. خسته نشده بود از آرامش و صبوری مرد. و همین را می خواست. صدای پرنده ها از پنجره باز به داخل می ریخت و با نفس های مرد قاطی شده بود.
در خواب و بیداری ابتدای صبح
۵اسفند۹۹