-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 14:00
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 13:58
امید دارد به منفذهای روحم نفوذ می کند . مثل نور که از شکافهای دیوار اتاقی ویران عبور می کند به سختی .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 16:35
آرزوهایم را مثل نوزادهای مرده تازه بدنیا آمده به خاک سپردم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 00:26
یک ستاره بازیگوش از حیاط آسمان بیرون دوید هنوز ته مانده های خورشید را سر می کشید اما ستاره طاقت نداشت از پی چیزی آمده بود شاید ماه دلتنگ بود چیزی در دلش مالش می رفت شاید ملتهب بود ؛ شمرد سه شب بود که نور ماه به صورتش نتابیده بود کسی برایش لالایی نخوانده بود موهایش را نوازش نکرده بود خوابش نکرده بود بوسش نکرده بود...
-
رویا
شنبه 2 مهرماه سال 1384 15:57
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 20:43
انگار رسیدم به لبه دنیا . همان لبه ای که خیلی راحت می توانم خودم را ازش پرت کنم پایین . آب از آب هم تکان نخورد . هیچ کسی هم نخواهد بود که ناراحت بشود . به قول تو هیچ کس ناراحت نمی شود وقتی می گویم دختر بودن خیلی سخت است . دختر بودن توی خانواده من خیلی سخت است . از سه شنبه که کلمه مردود روی صفحه موبایل نقش بست دیگر هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 17:00
تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد ؟ یعنی تا کی من باید توی صورت آنهایی که فکر می کنند من آدم خوبی هستم لبخند بزنم و خودم را پشت ردیف دندانهایم پنهان کنم ؟ کاش می توانستم بگویم که دروغ گفتم و دروغ می گویم . چرا راحت نمی توانم به پدر و مادرم بگویم که رشته نمایش قبول شدم ؟ چرا باید همه کارهایم را از آنها پنهان کنم ؟ مثل کسی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 19:36
طعم پاییز را قبل از آنکه بیاید می چشم با پرتقال نارنجی شیرینی که هدیه گرفتم . خدا کند ؛ تا انتها این شیرینی با من باشد. خدا کند هر چه زودتر این انتظار کشنده تمام شود. خدا کند خبر خوشی هر دوی ما را خوشحال کند خدا کند .......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 17:17
تا حالا توی یک اتاق تنها بودی؟ اتاقی که پنجره هایش رو به کوههاست کوههایی که همیشه پوشیده از جنگلهای درخت کاج است اتاقی با سقف بلند با یک آینه و تختی دو نفره تا حالا روی یک تخت دو نفره تنها خوابیده ای؟ تختی که در آن فرو بروی و تا صبح ستاره بشمری و خوابهای عجیب و غریب ببینی خواب ماهی های رنگی کوچولو را که از دستت لیز می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 15:46
همچون درختی کهنسال که ریشه هایش از خاک بیرون زده است بر روی زمین ایستاده ام و می نگرم که غصه همچون عنکبوتی بر برگهایم تار تنیده ست و کرمهای درد میوه هایم را خورده اند پوک شده ام به اندازه سالهای زندگی ام . . . و منتظر مرگم که همچون باد پاییزی از لابه لای شاخه هایم عبور کند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 16:53
هیچی بدتر از این نیست که دو تا آمپول گوشه لپت بزنند بعد با یک چیزی شبیه انبر البته به شکل امروزی بیافتند به جان یک دندان بزرگ که هر کسی دید ؛ گفت پوسیده خانم باید بکشی . چقدر وحشتناک بود . داغ شده بودم و از درد صدایم بلند شده بود .بالاخره شکست و نصفیش در آمد . دکتر گفت : فکر کنم بیشتر می ترسی تا درد داشته باشد .چند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 15:31
-
بِای ذنب قُتلت
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 13:00
زنده بگورم می کنی وقتی می گویی باید نباید فریادهایم پر از خاک می شود ناخنهایم پر از درد چشمهایم پر از تحقیر و قلبم له می شود و همچنان تو زنده بگورم می کنی هر روز هزار بار انسان درونم می میرد وقتی می گویی باید نباید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1384 12:33
نمی گذارند برای خودم باشم . برای خودم زندگی کنم . حتی در عقیده و دین که خصوصیترین چیز یک انسان است اجازه نمی دهند مستقل باشم . گاهی چقدر زندگی کردن با عزیزترین کسها هم سخت می شود . کاش می گذاشتند مثل گلدان یاسم باشم . از اوایل بهار که به حیاط بردمش شروع کردن به خشک شدن . برگهایش ریخت . ساقه هایش خشک شد و انگار مرد ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیرماه سال 1384 20:33
کاشکی یک پسر بچه تغص داشتم که وقتی از سر پل سید خندان رد می شدم چشمش به بساط دختر کوچولوی جوجه فروش می افتاد و بهم گیر می داد که برایش یک جوجه بخرم .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1384 23:00
روزهایی که گذشت چه تلخ و شیرین گذشت . بی جواب... روزهایی که می آیند ؛ چه سیاه و سفید . چه خوب و بد . می آیند . باز هم ؛ بی جواب ... دیده ای آسمان تابستان را پر از ابر ؟ پس کی باران می بارد ؟ منتظر جوابم . ****************** خدا را شکر کارتی پیدا کردم که بلاگ اسکای و وب لاگم را فیلتر نکرده است . خیلی خوشحالم .
-
عاشق
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 10:18
از تو پرسیده است : آیا تا به حال عاشق شده ای ؟ و تو هزار بار در خود فرو رفته ای و از خود پرسیده ای : عشق چیست ؟ آیا عاشق شده ام ؟ بالاخره گفته ای : آری . عاشق شده ام . لبخند می زنم و فکر می کنم چه شکوهی دارد نگریستن درختان کاج را زمانی که تو عاشق شده ای !
-
من و ماه و آسمان
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 15:03
من باید هزار ؛ دو هزار پله را بالا می آمدم تا به تو برسم . تو ماه آسمان بودی و من باید هزار پله را بالا می آمدم تا به تو برسم . تو باید هزار ؛ دو هزار پله را پائین می آمدی تا به من برسی . تو ماه آسمان بودی و باید ده هزار پله را پائین می آمدی تا به من برسی . من آسمان شدم و تو را که ماه بودی به سینه ام گرفتم . چه کسی می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 13:04
در بیابان وحشتزای عدم ؛ مسافری سرگردان ؛ راهی طولانی و تاریک را در پیش گرفته بود و آهسته به جانب دنیا روی نهاده بود . این رهگذر غریب که در نتیجه عشقی آسمانی و زیبا از وجودی مذکر به بطن زنی پاک و عاشق تغییر مکان داده بود همچون بذری که به دست باغبانی کار آزمو ده در دل زمین قرار گیرد ؛ در وجودی مهربان ؛ گرم و پر اشتیاق و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 23:10
با من بیا از لابه لای جنگلهای سبز و دشتهای پر از لاله های زرد سرخ و بنفش . بوی بهار نارنج را احساس می کنی ؛ که تمام شب و فضا را پر کرده است ؟ چشمانت را ببند ؛ فردا صبح با صدای دریا بیدار خواهی شد !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1384 02:17
امشب از شادی خوابم نمی برد . خبر خوشحال کننده ای که مدتها منتظرش بودم را شنیدم و اکنون در تنهایی خویش بیدارم و در پوست خودم نمی گنجم. کاش می توانستم توضیح بدهم اما همین قدر بگویم که یکی از عزیزانم به آرزویش رسید و برای هر دویشان آرزوی خوشبختی می کنم . سفر زیارتی به جزیره الهه عشق آغاز می شود . پنجره را بگشا. به آسمان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 10:10
Girl Before a Mirror. 1932. Oil on canvas. The Museum of Modern Arts, New York, NY, پابلو پیکاسو.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 19:22
... امروز اول اردیبهشت است کسی نمی خواهد مرا از غم بزداید ؟ نسرین بهجتی
-
یادم تو را فراموش !
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 11:07
از این روزهای طولانی کشدار بی انتها متنفرم . هر روز صبح که به زحمت چشم باز می کنم منتظر یک اتفاقم . منتظر یک حرف و شکستن این سکوت لعنتی ام . انگار هزار سال است روزه سکوت گرفته ای و پنهان شده ای . پنهان شده ای لابه لای درختان انبوه و بلند کاج و شده ای یکی از کاجها و من دیگر نمی توانم پیدایت کنم . هیچ نشانی نیست . به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 19:59
دعا می کنم این روزها زودتر بگذرد !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 19:37
تو رهایم کردی؛ اما کابوس تنهایی رهایم نکرد !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1384 11:38
بنفشه های بنفش بنفشه های زرد با هم و جدا از هم. کیارستمی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1384 13:44
حالا دیگر تمام جنگلهای کاج سبز سبزند . دیگر برفی ندارند . سفیدیها رفت . مثل دلتنگیهای زمستانی که رفتند و جای خود را به دلتنگیهای بهاری دادند . آری . دلتنگی هم با تغییر فصول ؛ عوض می شود .دلتنگی زمستانی همیشه انتظار است .انتظار رسیدن بهار . سبزی و شادی که همراه بهار است . دلتنگ جوانه ها و شکوفه ها شدن و دلتنگ خنکی نسیم...
-
عیدت مبارک !
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1384 20:56
سلام این اولین نامه بدون امضا در سال جدید است . امیدوارم حالت خوب باشد . من هم خوبم . به من خیلی خوش می گذرد . دریا خوب است . سلام دارد و ملالی نیست جز دوری شما ! همه چیز این جا عالی است !! ماهی ها سلام می رسانند . پرنده ها و دوچرخه ها . ساحل دریا و ماسه های طلایی هم . خوش باشی . اتاقت را مرتب کن . و به خودت برس . و...
-
مستی با الکل سفید
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 15:55
مریم امروز روی دو قلپ الکل سفیدی که خورده بود مجبور شد آب گلدان را سر بکشد . با آن همه آبی که خورد و تف کرد هنوز همه دنیا برایش بوی الکل می دهد. مریم امروز به مدت یک ساعت و بیست دقیقه اعتصاب غذا کرد و بعد از آن، همه میز را بلعید. با آن همه غذایی که خورد هنوز هم دارد از گرسنگی می میرد. مریم امروز فراموش کرده بود که...