ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دارم فیلمی می بینم ، بی هدف و بیهوده از آی فیلم ، که کودکی دارد با مرگ دست و پنجه نرم می کند . و من از صبح هر کاری انجام دادم ، که خیلی هم حوصله نداشتم ، به فکر دوستی و همکلاسیی بودم که برادرش دارد بچه دار می شود اما خودش تا چند روز دیگر زنده نیست ، شاید . حوصله ندارم چراغی روشن کنم . ذره های نور دارد کم کم می روند پی کارشان . و من بی هدف و بیهوده آشپزی می کنم و هی چای با بیسکویت ساقه طلاقی می خورم . روزی است که ناتوان شده ام . در برابر مرگ از دست هیچ کس کاری بر نمی آید . دیدم که مادربزرگم چگونه لحظه لحظه شراب مرگ نوشید و نفس هایش بند آمد و حتی اکسیژن ، همراه همیشگی اش کمکش نکرد . فریادهای ما ،دعاها و نذرها کاری نکرد . می ترسم. می ترسم از این ناتوانی .مثل زمان هایی که بچه های کلاسم بهم گوش نمی دهند . زمان هایی که مادر یکی از بچه ها می آید و از اینکه بچه اش به این کلاس جذب نشده و من هر چه دلیل می آورم ، آخرش هیچ و خودم را ناتوان می بینم . زمان هایی که باهاش حرف می زنم و می زنم و منظورم را نمی فهمد و هر چه می خواهم کارهایی که برایش و به خاطرش انجام داده ام را بگویم ، منت می داند و باز من ناتوانم . از صبح ورد می خوانم . گره می زنم و دعا می کنم . شاید که ناتوانی من کاری بکند . کاری کند این پدر ، فرزندش را ببیند . زنده بماند و معجزه همین موقع ، همین لحظه ناتوانی اتفاق می افتد که تو چراغ روشن همه جایی و قادر توانایی و من هیچ ِ هیچ ِ هیچ .
همان موقع ، دیگر ننوشتی ، یا نوشتی اما دیگر پست نمی کردی ، ولی دریای بزرگی که تویش هستیم و همه ، چیزی برای ثبت کردن از خودمان جا می گذاریم . و بیکاری من و گشتن های بیهوده و یادآوری خاطراتی که بسیار کمرنگند . بیهوده می گشتم . تا از تو عکس هایی دیدم . از همین روزهایت . همین روزهای تابستانیت . شاید بهت حسودیم شد ، شاید اگر با تو بودم ...کنار هم توی ایتالیا یا سال قبل در بقیه جاهایی که دیدی و عکس گرفتی . آب دهانم را نمی توانم قورت بدهم . من دیگر تنها نیستم و از تو خبری ندارم و لزومی هم ندارد که داشته باشم . رد پایی ازت پیدا کردم . در قرمز ، مجسمه و پنجره ها ، کلوسئوم و ... خوشحالم که لبخند می زنی . همین . به بقیه اش کاری ندارم . به بقیه نداشته هایم . به بقیه احساساهایم و دلتنگی هایم . به بقیه اینکه شاید تو دوستم نداشتی . از همان ابتدا.