همیشه گفتم ورق سیاه کردن چیزی یاد شاگرد تنبلی مث من نمیده
الهه و محمد
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 09:48
فائزه عزیز این مصیبت وارده را به تو و خانواده محترمت تسلیت عرض میکنم .. امیدوارم غم از دست دادن پدر بزرگ عبرتی باشد برای همه ما که قدر بزرگان را بدانیم و کلاً قدر لحظه لحظه زندگی را کنار هم درک کنیم و به وجود هم افتخار ..
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سکوتم از رضایت نیست
من لال مادرزادم.
شاید اعتبار بی امضا ها خیلی بیشتر از مهر دار ها هم باشد !
من هی بیدار میشوم و ساعتها خوابند
مشق این هفته ام شده ٬ ساعتهای شکسته...ساعتهای به خواب رفته...
من بیدار شوم یا ساعت؟!...
...
سکوتت رو دوست داشتم
سال نو شما هم مبارک. ثانیا غیر ممکن نمیشه . مگه اینکه از شب بیدار بمونی و بعد از طلوع بخوابی
تو هیچ مرگت نیست جانکم تو فقط کمی فکر کنم عاشقی ملوسم
هی ! تو ازم دلخوری اره مدموزل کوچولو؟ هان؟ میکشمت ها! اگه بگی اره ! دهه!
من نبودم دستم بود. تقصیره آستینم بود
اممممم
سلاممم فقط!
خوبی تو؟
هی رفیق ؟ حتی اگه من قصه بخورم؟ تو بازم نمایی؟
دفترم پر شد / چند وقته مشقم همینه /
همیشه گفتم ورق سیاه کردن چیزی یاد شاگرد تنبلی مث من نمیده
فائزه عزیز این مصیبت وارده را به تو و خانواده محترمت تسلیت عرض میکنم .. امیدوارم غم از دست دادن پدر بزرگ عبرتی باشد برای همه ما که قدر بزرگان را بدانیم و کلاً قدر لحظه لحظه زندگی را کنار هم درک کنیم و به وجود هم افتخار ..