ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
برگشتنم مثل معجزه بود .بر می گردم مثل ابرهایی که دیدم چقدر در باد سبکند و آزاد و به هر کجا بخواهند سفر می کنند. سحر روز جمعه در آسمان ابری دیدم که در دلش نور داشت . بدون صدا .و روز شنبه آن قدر از نازی حرف می شنوم که هیچ حرفی نمانده باشد . می خواهم آرام باشم و فکر کنم که می توانم از همیشه بهتر و آرامتر باشم . دیگر رویا پردازی نمی کنم که آرام باشم . به خاطراتم فکر نمی کنم که آرام باشم .دلم می خواهد شعر بگویم و هیچ چیز تازه ای برای شعر گفتن ندارم . حتی عشق! خواب دیدم در دستم دسته ای بزرگ گل جمع کرده ام و تا سر کوچه به خاطر گلها ؛راه بسته شده و جشن گرفته ام . تعبیرش را نمی دانم .خواب استاد درس حجم سازی را دیدم . توی خواب دلتنگش بودم همان قدر که حالا دلم می خواهد ببینمش اما راه دوری بین ماست . حرفهاش مثل حرفهای تو آرامم می کرد . حالا نه تو را دارم و نه او را .
سلام....انسان برای به دست آوردن هر چیزی بهائی باید بپردازد ومرگ بهای جاودانگی وسعادت است.بدون تعارف قلمی روان وتاثیر گذار دارید وتفکری والا...موفق وپایدار باشید
حالا نه تو را دارم و نه او را .
درست مثل من درست مثل من فائزه چه کردی تو امشب با من هان!؟
سلام مادر٬ ممنون که مرا بچه خطاب کردی
هر چه سبکبال تر باشی و دامنت گلستان باد و گلهایت شکوفا