خیال هیچ در سرم
و همین روزهای م را سختتر می کند!
سکوت می کنم ؛
(بغض نبودن از همان سال تحویل شروع شد . به مریم گفتم هر روز که بیدار می شوم بزرگ و بزرگتر می شود )
شاید دوست داشتنم
تا ته دنیا
برای خودم بماند .
آره دیگهگفتم امسال بلکه فرجی شهشما راحت شین از دست ما D:
چه جالب! مطلبی کوتاه دارم از هیچ و حس سکوت که هنوز پستش نکردم. احساس واقعیمه تو این روزا.
بلاخره پیدات کردم!نمی دونم چرا وقتی این نوشتتو خوندم یه جمله از نصرت اومد رو زبونم آروم برای خودم خوندمش...می نویسم توام آروم برای خودت بخونش ...چنان در خویش می گریم که گویی گریه درمانیست مرگی نیست!
من هم این بغض رو داشتم. کفشات خیلی خوشگل بود.
هرچی برا خوده آدم بمونه خوبه!!!
بزرگ تر از دنیای درون تا به حال دیده ای؟ دلت می داند که چه باید بکند. تو را دارد امیدوار است ...
کوشی؟بیبیب...
آره دیگه
گفتم امسال بلکه فرجی شه
شما راحت شین از دست ما D:
چه جالب! مطلبی کوتاه دارم از هیچ و حس سکوت که هنوز پستش نکردم. احساس واقعیمه تو این روزا.
بلاخره پیدات کردم!
نمی دونم چرا وقتی این نوشتتو خوندم یه جمله از نصرت اومد رو زبونم آروم برای خودم خوندمش...می نویسم توام آروم برای خودت بخونش
...چنان در خویش می گریم که گویی گریه درمانیست
مرگی نیست!
من هم این بغض رو داشتم. کفشات خیلی خوشگل بود.
هرچی برا خوده آدم بمونه خوبه!!!
بزرگ تر از دنیای درون تا به حال دیده ای؟ دلت می داند که چه باید بکند. تو را دارد امیدوار است ...
کوشی؟
بیبیب...