ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تو پشتت به من بود . ایستاده بودی و باد چادرت را تکان می داد . صورتت را حدس می زدم وقتی با آن دوست جوانت حرف می زدی .با دیگران منتظر بودیم چراغ سبز شود . این چراغ لعنتی طولانی که تنها طولانی تر هم می گذرد . حتی مولود هم نبود که با پر حرفی هایم سرش را بخورم . نخواستم مزاحمت شوم . همان صبح توی دانشگاه هم خیلی حوصله نداشتی .حتی مثل امروز خیالی نداشتم . فکری عجیب و غریب که دیوانه ام کند . نگاهم رفت آن طرف خطهای موازی سفید که دوستی از سالیان دور کنکور هنر ایستاده بود . از این چراغ لعنتی خوشم آمد که باز هم کش بیاید و من دل سیر دوست دوران گذشته ام را ببینم . وسط خطهای سفید شد سلام ما . و با هم آمدیم در روزهای گذشته که بی خبر اما در دل هم گذرانده بودیم . و قرارهای برای آینده رقم خورد . حالا عاشق چراغهای قرمز طولانی ام .
و دفترهای خاطراتی که به دست دوستی به امانت مانده و سوزانده نشده .