بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

جنین

یک چیزهایی از شنبه یا یک شنبه یا نمی دانم از کی توی وجودم وول می زند . و هی ادامه پیدا کرده و نمی خواهد متوقف شود و شاید روزهای اوجم باشد برای عادت کردن به شرایطی که نمی دانم چیست . شاید هم همان روزهاست .مثل قبل .

نظرات 2 + ارسال نظر
هستی‌ جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 00:19 http://www.hastinike.blogspot.com/

گاهی این حس هست، همونطور که نوشتی‌ مثل یک جنین. نمیدونم که چرا این حس میاد و اصلا چرا؟ اما هست و خیلی‌ آدم رو به فکر میندازه. شده که بار‌ها براش خواستم دلیل پیدا کنم و بیشتر هم نا موفق بودم. فکر می‌کنم فقط ذهن خودم بوده ه میخواسته خلق کنه.

[ بدون نام ] یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 00:09 http://marmarmary.blogfa.com

دلم برای کودکی که در خواب مادرش بودم..کسی که از هستی من جدا نبود..برای دردانه ایی که جگر گوشه ی من و عشقم بود لک زده...خواب را باید کجا دوباره ملاقات کنم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد