ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هی نوشتم حالم ازت بهم می خورد ، ازت متنفرم ، خیلی بی معرفتی ، هی پاک کردم ، هنوز همه چیز بوی تو را دارد ، همه جا ، یادآور توست ، و من دیشب حالم بد شده بود ، از این همه یادآوری بی رحمانه دلم و کاغذ پاره هایی که نگه داشتم ، نمی دانم برای چه وقت ، روی کارت تبریک تولدم را برای هزارمین بار خواندم .تازه بعد از چهار سال فهمیدم خودکاری که باهاش نوشتی ،داشته تمام می شده ،همه آنها را بزور نوشته بودی ، هی فحش می دادم به خودم به تو و این روزهای سگی .
دلم برات تنگ شده به اندازه ی همه ی این فاصله ها...
بده آدم بعد از یه مدت طولانی یه چیزایی رو بفهمه...