ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
1-بعضی نداشتن های من و داشتن های تو ، باعث دوستیمان شد . حرفی هایی زدی که باورم نمی شد . بعد از یکسال . و من می مانم با حرف هایی که بعد از هزار سال هم نمی توانم بگویم .
2-به خانه که برمی گشتم ، از همه چیزناراضی بودم ، از کارم ، از محل کارم ، از همکارانم ، از خودم ، از آدم ها . تو آمدی که آن مدارک مزخرف برای دانشگاه را بگیری و من همه چیز را از یاد بردم ، بابا آمد و بهمان گیر داد که توت بخوریم و بعد هم بساط بلال را توی حیاط راه انداختیم . فکر نمی کردم زندگی می تواند گاهی خوب باشد و چیزهای کوچک ، نارضایتی های بزرگ را از بین ببرد.
3-فردا تو می آیی ، بعد از سه ماه و من خیلی تغییر کرده ام ، حتما تو هم خیلی عوض شده ای . دلم خیلی برایت تنگ شده است .
اینجا چه خبره فایزه جونم ؟ عزیز دل ؟! روایت بی دلی میکنی هی ! با ما به از باش .. اینهمه بی خبری ؟! مکروه است والله! مکروه!