ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلم برای همه نبودنت تنگ شده است ، برای صدایت ، دستهایت ، حرفهایت ، وقتی که در اوج ناامیدی بودم و تو زندگی می بخشیدی ، و در همه خیابان ها یاد تو را با خودم دارم ، در حرف زدنم با بقیه دوستانم ، همیشه خاطره ای از تو هست ، همیشه با منی و در منی . نمی دانم چطور شد که این طور شد اما بودنت با من اتفاق خوبی بود ، و حالا حسرت همه آن روزها را دارم که چرا کمتر باهات بودم ، کاش می شد ببینمت و این بغض این بغض یک ساله که به مانند هزار سال است را خالی کنم روی شانه هایت و آرام بگیرم...دیر یا زود...
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش؛ که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش