ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هی می خواهم که به روی خودم نیاورم ، نمی شود ، تمام عصرها از حمام که می آیم روی تخت دراز می کشم و اشتیلر را باز می کنم یک ساعتی که بخوانم ، قطره هایی که روی تنم سر می خورد ، خشک شده اند ، لباس می پوشم ، و باز توی جملات غرق می شوم ، یادم می رود کجای کتاب بودم ، دوباره برمی گردم و از ابتدای صفحه می خوانم و این بار می گویم اجازه نده که افکارت ، کتاب را خراب کنند و می افتم توی ماجرای یولیکا و اشتیلر گم و گور شده ، کاش می توانستم گم شوم .خورشید در خانه تو طلوع می کند و در خانه من ، غروب . چتربازان در امتداد غروب پیدا هستند وقتی از کوه پریده اند ، مثل پرنده هایی با بالهایی بزرگ می مانند از دور . پرنده های افسانه ای.
کاش ازت می پرسیدم ، وقتی محکم بغلم کرده بودی و صدای نفس هایت را می شنیدم و بوی پیرهنت را نفس می کشیدم ، ازت می پرسیدم که دوستم داری؟ و از خواب نمی پریدم .
بهتر که نپرسیدی، باور کن هر جوابی میداد برات فقط دلتنگی بیشتر میآورد