بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

sweet heart

نمی توانم دروغ بگویم که دارم آرام می شوم ، آرامتر از همیشه ها . من دردسرهای خودم را دارم . هنوز عادت ندارم زنگ بزنم بگویم کجا هستم با کی هستم ، حتی حالا که با او این طرف و  طرف آن می روم .باز هم مادر و پدر نقششان پر رنگ است و توقعاتشان هست و من همان هستم که خوشم نمی آید از گزارش دادن و گرفتن .حالا که با من است ،دغددغه هایم عوض شده است . نمی توانم دروغ بگویم که دوستش دارم و این کم کم در درونم دارد نفوذ می کند و این دوست داشتن آرام می توانم گنجینه ای باشد برای سالهایی دور .دارم عادت می کنم که شبها که کنارم هست خوابم ببرد .کاری که اوایل سخت بود . عادت می کنم که کنارم باشد تا خوابم ببرد . عادت می کنم که مهربانتر باشم . سختگیریهای مادرانه ام را بگذارم برای روزهای مادری . عادت می کنم که عادت های خوب داشته باشم . و درحین این عادتها ، عادتهای جدید خوب یاد می گیرم .و همه اینها از این پنجره تازه است که برابر چشمانم باز شده . و این دوست داشتن شیرین ، بودن او ، من را نیز شیرین می کند .مثل قصه نظامی .

نظرات 4 + ارسال نظر
پری هم ازواجهم سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:07 http://zanedovvom.persianblog.ir

قدر بدان دختر جان من هیچکدام اینها رانچشیدم فقط مرا ارایشگاه بردند واب توبه سرم ریختند....

مینا چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:20

چندوقت دیگه بگذره همه چیز همونطور ک تو میخوای میشه من مطمئنم عزیزم

جلال دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:38

سلام.
نمیدونم چرا، اما وقتی در وبلاگت خوندم ازدواج کردی خوشحال شدم. تبریک میگم و امیدوارم همیشه شاد باشید و زندگی رو "زندگی کنید" با تمام فراز و نشیب هاش.
و البته
+ یه دنیا پول و ثروت

مینا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:27 http://www.minayeb3da.blogfa.com

نهایت تمام نیروها پیوستن است
پیوستن به اصل خورشید
و ریختن به شعور...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد