حالا که بیشتر دقت می کنم چیزهای قشنگ تر می بینم . مثل گیر کردن یک برگ خشک پائیزی توی دستگیره قدیمی در .از خیابان سنایی عبور می کنم یکبار نه ، چند بار . و حالا مکاشفه ام بیشتر ازقبل است . اینبار رستوران فلینی . اسمش کارگردان ایتالیایی است و حتما با غذاهای ایتالیایی .و داخلش را بالاخره امروز دید زدم . پر بود از عکس های سیاه و سفید شبیه اتاقم در خانه پدری ، یک دستگاه آپارات ، درخت کریسمس ، سه تا لوستر پر نور بالا سر پیشخوانش و میز و صندلی هایش و پرده هایش که شبیه همسایه اش است، مغازه بغلی اش، یعنی بتهوون عزیز با گل های زیبایش . و شب شده و من تا سینما راحت و سبک می روم . اینبار زندگی خصوصی خانم و آقای میم . رازهای کوچکی در زندگی هایمان هست که متوجه اش نیستیم و در شرایط مختلف زندگی آنها را درک می کنیم . و البته با این موافقم که تغییر خوب است اما درست و به جا . و زن همیشه ...زن ایرانی همیشه مورد اتهام است ....
ای کاش می توانستم از همه خیابانهای شهرم بنویسم .