بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

نشانه

توی یک راه پر پیچ و خم ،در یک شب بلند و سیاه رنگ موهای سیاه تو ، آسمان پر از ستاره بود. ستاره هایی دور دور ، که نوک انگشتم را رویشان می گذاشتم و نشانت می دادم . یکهو همه ستاره ها آیه های آسمانی قرآن شدند و من با تعجب نگاهشان می کردم و هنوز توی ترافیک جاده ای شبیه چالوس به ستاره هایی زل زده بودم که آیه های قرآن بودند و من انگشت به دهان می خواندمشان از دور.و به دیگران نشان می دادم.
از خواب پریدم با صدای باد که در پشت بام را به هم کوبید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد