بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عزیزم تنها نیستی

مامان بهترین دوستم مریض شده، همان روزی که توی هتل نشسته بودم توی لابی برای رفتن به فرودگاه بهش زنگ زدم. نگرانش بودم. پیامم را ندیده بود و این عجیب بود. بهم گفت مامانش مریض شده. تمام بدنش آب آورده. آب فشار می آورد به ریه ها به معده و نمی تواند چیزی بخورد، نمی تواند نفس بکشد. دلم گرفت. خیلی غصه ام شد. مامانش عشقترین مامان دنیاست. مثل خودش که در این سالها بهترین دوستم بوده. هر روز حالش را می پرسم. او پیگیر کارهای کامانش است. قرار بود عمل کند اما دکتر فعلا چیزی به بدنش وصل کرده که دولیتر آب روزی از بدنش خارج شود. نمی توانم بپرسم چه طور مریضی است، نمی توانم وارد جزییات شوم. می گذارم خودش برایم بگوید. دلم هزار راه می رود. صدایش آرام و صبور و قوی است. امروز پیام داد که دکتر دارویی داده که برای عمل آمده اش کنند. خدا کمک کند که دوستم و مادرش به سلامت بگذرند از این ماجرا. 


نظرات 1 + ارسال نظر
Mileena یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 03:31 http://mileena.blogsky.com

از ازل داری در بلاگ اسکای مینویسی تبریک میگم ... امیدوارم حال مادر دوستت خوب بشه

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد